روژيناي ماروژيناي ما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات طلایی خوشمزه ترین نی نی دنیا

اولين گردش زمستوني

بعله اولين گردش زمستوني با كالسكه جون رو روز دوشنبه 26 بهمن با ماماني انجام داديم و رفتيم تا پارك كوروش و كمي قدم زديم هوا هم كمي سرد بود ولي شما حسابي جات گرم و نرم بود بعدش هم رفتيم فروشگاه KOTON شريعتي كه حراج زمستوني گذاشته بود و يه سارافون خوشگلم براي شما خانوم خانوما خريديم وقتي سوار كالسكه شدي چنان با تعجب بهم نگاه ميكردي و يه لبخند ريزي روي لبت بود كه انگار داري ميگي مامان حال ميكني با من ها !!!! دقيقا همينطوره مامي جونم تمام مدتي هم كه كالسكه سواري كرديم شما خواب بودي و فقط وقتي توي پستي بلندي مي افتاديم چشماتو  باز ميكردي و يه نيم نگاهي و دوباره لا لا.... خيلي دوست داشتم با چشم باز عكس بندازي كه نشد ايشالا بها...
28 بهمن 1393

اولين مراسم عروسي

سلام عروسك من خانوم خوش اخلاق من آخ كه چقدر خوبه داشتن تو اينقدر نگاه كردنت برام جذابه كه به قول ماماني اعظم مثل دريايي ، آدم از ديدنت سير نميشه حتي اگر ساعتها بي حركت و بي هيچ صحبتي بشينه و نگاهت كنه وقتي هم كه خودت با خودت بازي ميكني و تمام مدت دست تو دهن و با خودت نجوا ميكني تقريبا مدتي هست كه وقتي ميذارمت تو تشك بازيت سعي ميكني عروسك ها و جغجغه ها رو بگيري ولي الهي قربون اون دست كوچولوهات برم كه تا ده روز  پيش يعني سه ماهگيت هنوز نميتونستي تمركز كني و كامل عروسكا رو بگيري تو دستت اما الان ديگه يهو ميگيري دست و براي چند ثانيه نگه ميداري !!!! واسه خودت اينقدر دست و پا ميزني و صداي اون قسمت دست و پا رو ، تو تشك د...
25 بهمن 1393

تولد سه ماهگي

بازم سلام بازم سلام هزار تا سلام به يكي يكدونه خودم به عزيز دردونه خودم به گل گلدونم روژينا جونم امروز چهارشنبه 15 بهمن هست و سه ماه و يك روز از عمرت قشنگت سپري شده  ديروز صبح يعني سه شنبه رفته بوديم خونه ماماني اعظم كه باهم بريم دكتر كه قد و وزن شما رو چك كنند ولي وقتي رفتيم فهميديم قراره براي نهار عموي مامي بيان اونجا ، واسه همين با خان دايي رفتيم  خداروشكر قد و وزنت خوب بود همه چيز داره خوب پش ميره عصر هم با كمك ماماني برات كيك سه ماهگي پختيم و تولد سه ماهگيت رو در كنار صبا خانوم و آقا احسان (دختر و پسر عموي من )جشن گرفتيم       ديروز چون يه ني ني تقريبا هم دوره خودت ديده ب...
15 بهمن 1393
1